شام غریبان حضرت زهرا سلام الله علیها
آن شب در آن بیت العزا غوغا به پا بود تصویر یک زن روی دست مرتضی بود مانند شیـشه چـند جای او تـرک داشت این هـا هـمـه درد سـر شـیـر خــدا بــود هی دست روی دست میزد راه میرفت صدها گره در کار یک مشکل گشا بود یک مرد تنها دو کـنیز و این همه زخم غـسـل و کـفـن پیـش نگـاه بچـههـا بود هر عضو را بینی که کاری تر شکسته بیشک همانجا بوسه گـاه مصطفی بود یـادش نـرفــتــه حــیــدر کــرّار روزی میدید زهرایش به زیر دست و پا بود مـادر به هـر درد سری آخـر کـفـن شد دلـشـورههـا بـهـر شـهـیـد کــربـلا بـود پیـراهـنش را از تنـش بیـرون کـشیـدند یـوسـف اسیـر گـرگ های بـیحـیـا بود یک پیکر عـریان و بیسر روی خاک منزل به منـزل رأس او بر نیـزهها بود جا دارد از این روضه نوکرها بمیـرند تـشــیـیـع آقــا بـیـن تـکّـه بــوریــا بــود اهـل الـقــری آقـای مـا را دفـن کـردنـد آن آقـایـی کـه در بـیـابـان هـا رهـا بـود فـرمـود فـرزنـدش نـشـد او را بـبـوسـم چون بنـد بنـد پـیکـرش از هم جـدا بود |